لگد به افتاده

نويسنده:استاد مطهري
در سال 86 هجري از دنيا رفت. بعد از وي پسرش وليد جانشين او شد. وليد براي آنكه از نارضاييهاي مردم بكاهد، بر آن شد كه در روش دستگاه خلافت و طرز معامله و رفتار با مردم تعديلي بنمايد. مخصوصا در مقام جلب رضايت مردم مدينه كه يكي از دو شهر مقدس مسلمين و مركز تابعين و باقيماندگان صحابه پيغمبر و اهل فقه و حديث بود برآمد. از اين رو هشام بن اسماعيل مخزوني پدر زن عبدالملك را كه قبلاً حاكم مدينه بود و ستمها كرده بود و مردم همواره آرزوي سقوط وي را مي كردند از كار بركنار كرد. هشام بن اسماعيل ، در ستم و توهين به اهل مدينه بيداد كرده بود. سعيد بن مسيب ، محدث معروف و مورد احترام اهل مدينه را به خاطر امتناع از بيعت ، شصت تازيانه زده بود و جامه اي درشت بر وي پوشانده ، بر شتري سوارش كرده ، دور تا دور مدينه گردانده بود. به خاندان علي عليه السلام و مخصوصا مهتر و سرور علويين ، امام علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام بيش از ديگران بدرفتاري كرده بود. وليد هشام را معزول ساخت و به جاي او، عمر بن عبدالعزيز، پسر عموي جوان خود را كه در ميان مردم به حسن نيت و انصاف معروف بود، حاكم مدينه قرار داد. عمر براي باز شدن عقده دل مردم ، دستور داد هشام بن اسماعيل را جلو خانه مروان حكم نگاه دارند و هركس كه از هشام بدي ديده يا شنيده بيايد و تلافي كند و داد دل خود را بگيرد. مردم دسته دسته مي آمدند، دشنام و ناسزا و لعن و نفرين بود كه نثار هشام بن اسماعيل مي شد. خود هشام بن اسماعيل ، بيش از همه ، نگران امام علي بن الحسين و علويين بود. با خود فكر مي كرد انتقام علي بن الحسين در مقابل آن همه ستمها و سب و لعنها نسبت به پدران بزرگوارش ، كمتر از كشتن نخواهد بود. ولي از آن طرف ، امام به علويين فرمود، خوي ما بر اين نيست كه به افتاده لگد بزنيم و از دشمن بعد از آنكه ضعيف شد انتقام بگيريم ، بلكه برعكس ، اخلاق ما اين است كه به افتادگان كمك و مساعدت كنيم . هنگامي كه امام با جمعيت انبوه علويين ، به طرف هشام بن اسماعيل مي آمد، رنگ در چهره هشام باقي نماند. هر لحظه انتظار مرگ را مي كشيد. ولي برخلاف انتظار وي ، امام طبق معمول كه مسلماني به مسلماني مي رسد با صداي بلند فرمود:سَلامٌ عَلَيْكُمْ و با او مصافحه كرد و بر حال او ترحم كرده به و فرمود:اگر كمكي از من ساخته است حاضرم . بعد از اين جريان ، مردم مدينه نيز شماتت به او را موقوف كردند.